پرنده تر ز مرغان هوایی
تنفس صبح

 

*اگر شما هم زائر کربلای ایران بودید لطفاً حستون رو برام بنویسید یا اگر خاطره ای دارید توی نظرات بگذارید تا در پستهای بعدی "پرنده تر ز مرغان هوایی " از مطالبتون استفاده کنم*
 
امسال بعد از 6 سال انتظار بالاخره توفیق سفر به سرزمین نور و کربلای ایران بهم داده شد.
در این سفر کاروان ما چند تا خصوصیت ویژه داشت که کمتر اردوی راهیان نوری این امتیازها رو داره:
اول اینکه عَلَم ما پرچم سبز گنبد مقدس حرم حضرت معصومه سلام الله علیها بود که رنج فراق قم رو برامون راحت تر می کرد و زیر سایه اون احساس عجیب و زیبایی داشتیم.
دوم اینکه در بازدید از شلمچه و نزدیکترین نقطه به کربلا زائر پرچم سرخ گنبد مقدس  و بسیار خوش بوی حضرت ابا الفضل العباس علیه السلام هم شدیم.
سوم اینکه به مناطقی رفتیم که به ندرت کاروانها به اونجا میرن از جمله نهر خَیِّن که محل عملیات کربلای 4 بوده.
چهارم اینکه عهد نامه و دل نوشته ای روی پارچه سفید نوشتیم و در شلمچه دفن کردیم.
پنجم اینکه یکی از راوی های کاروانمون خاک چشم و بدن یکی از شهدای گمنام که در شرهانی پیدا شده بود  و آمیخته بود با ریزه های استخوان شهید رو بهمون داد
، فکر می کنم همدم خوبی برای تنهایی هام باشه .
وقتی از مناطق عملیاتی رفته رفته دورمی شدیم احساس می کردم دارم از غیر دنیا به دنیا وارد می شم، البته این تنها احساس من نبود از برخی دوستان هم که پرسیدم همین حس رو داشتند، واقعاً نمیشه اسم اونجا رو هم گذاشت دنیا.
از جاده خرمشهر که عبور می کردیم چند تا دختر بد حجاب دیدم، دلم می خواست فریاد بزنم که شما دارید روی خون شهدا اینجوری قدم می زنید  ها!
روز بعد از برگشتنمون به قم یکی از دوستان به من گفت ما وقتی به مناطق عملیاتی جنوب میریم انگار اصلاً خود به خود حالمون عوض میشه در حالی که اغلب وقتی به زیارت حرم ائمه و زیارتگاه های دیگه میریم این حس بهمون دست نمیده، که البته به خاطر بی معرفتی خودمونه.
این جمله خیلی ذهنم رو مشغول کرد تا اینکه به این نتیجه رسیدم که بله به خاطر بی معرفتی ما هست ولی بی معرفتی ما از یه جایی شارژ میشه؛
وقتی میریم جنوب توی مناطق قوانین خود شکن، هوا خالی کن و غرور زدایی وجود داره، از جمله اینکه باید توی خاکها بشینی که هرکسی نشینه حالی بهش دست نمیده، باید روی همین خاکها که آمیخته با خون و گوشت و استخوان شهداست نماز بخونی که اگر نخونی حیف میشی و چیزی بدست نمیاری، باید شب دیر بخوابی و صبح خیلی زود برپا باشی که اگر اینطور نباشی فرصتها از دست میره، اونجا امکانات خاصی نیست، اگر الان هم پای پیاده بری کربلا و مشهد و جمکران و... با معرفت بیشتری زیارت خواهی کرد، باید بشکنی، خودت رو گم کنی  و حل بشی تا تقدس رو درک کنی.
یکی از بچه ها که زیارت قبولی می کرد، ازم پرسید: امکانات اونجا چطور بود؟
گفتم: امکاناتش خیلی خوب بود، ما خاکش رو می خواستیم که داشت و عالی بود.
حالا من موندم و کوله باری از غم دوری تا شاید خدا روزی دیگر عنایتی کنه و شهدا باز هم دعوتنامه بفرستند و باز هم زائر کربلای ایران بشم.
 
 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





چهار شنبه 23 اسفند 1391برچسب:, :: 21:10 :: نويسنده : سحرحیدری

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان تنفس صبح و آدرس tanaffosesobh.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.








نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت: